رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

چندی ست شب هایی که مهتاب است بی خوابم
چندان که این امواج بی تابند بی تابم

ای آب ها دلگیرم از ماهی و مروارید
آخر چرا «ماه»ی نمی افتد به قلابم؟

یاران به « بسم الله » گفتن رد شدند از رود
من ختم قرآن کردم و مغلوب ِ گردابم

هرچند ماهِ آسمان بر من نمی تابد
من هرگز از این آستان رو بر نمی تابم

در حسرت مویی، چنین تسبیح در دستم
با یاد ابرویی، چنین پابند محرابم

تنها نه چشمانم، که جانم تشنه است این بار
حاشا که گرداند سرابی دور سیرابم


  • ۱۸۲ نمایش
  • عبدالحسین مهدوی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی