رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

نو عروسی را در این شب‌های مهتابی ندیدی؟

با تو اَم دریا! زنی با دامن آبی ندیدی؟

 

گفت می‌آید که تورش را بیندازد به دریا

دستِ ماهیگیر عاشق، تورِ بی‌تابی ندیدی؟

 

یک پریِ مو پریشان را که در توفان برقصد

مست با امواج، در آغوش گردابی ندیدی؟  

 

بین مرغان مهاجر، لای نی‌ها، روی برکه‌،

تازگی‌ قوی قشنگی، آی مرغابی! ندیدی؟

 

آه ای جالیز! بانویی که پنهانی بیاید

از زلال چشمه‌ها با کوزه‌ی آبی، ندیدی؟

 

تارها گفتند: روحش را گره می‌زد به قالی

آسمان! در بین گل‌ها نقش محرابی ندیدی؟

 

خواب‌هایت روشن است آیینه! اهل آسمانی

از عبور یک «فرشته»، تازگی خوابی ندیدی؟


  • ۹۴۱ نمایش
  • عبدالحسین مهدوی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی