رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۱۲ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من :: سید حمیدرضا برقعی» ثبت شده است


شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد

زنده در گور غزلهای فراوان باشد

نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت

نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد

  • عبدالحسین مهدوی


به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر

بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد

که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

  • عبدالحسین مهدوی

سکوت عین سکوت است، بی همانند است

که پیشوند ندارد، بدون پسوند است

زبان رسمی اهل طریقت است سکوت

سکوت حرف کمی نیست، عین سوگند است

  • عبدالحسین مهدوی

شب گذشته من و او چه خواب خوبی بود

در آن سیاهی شب آفتاب خوبی بود

همیشه موقع دیدار او دلم می ریخت

اگر چه ترس نبود اضطراب خوبی بود

  • عبدالحسین مهدوی


گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد

ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد

در تیر رس من گره انداخت به ابرو

آهسته کمان و سپر از دست من افتاد

  • عبدالحسین مهدوی

من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ،یک بانو

پی تحریم تنباکوشکسته تنگ قلیانم

  • عبدالحسین مهدوی


تمام پنجره را غرق حسن یوسف کن

دل اهالی این کوچه را تصرف کن

قدم بزن وسط شهر با صدای بلند

به عابران پیاده غزل تعارف کن

  • عبدالحسین مهدوی


من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم

که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو

تو کربلای سکوتی و چارده قرن است

نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو

  • عبدالحسین مهدوی


باران اول

رسیده ام به تو اما گریستم تا تو

تمام فاصله را جاده را اتوبان را

نگاه من همه ی راه تا به تو برسد

کشانده است به دنبال خویش باران را

  • عبدالحسین مهدوی

نشاندی روی زخم کهنه ی من مرهم خوبی

حریمت آشنا کرده مرا با عالم خوبی

جهان،این هیچ سر در گم،فریبم داد با گندم

برای دفعه ی چندم نبودم آدم خوبی

  • عبدالحسین مهدوی