رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۱۲ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من :: کاظم بهمنی :: پیشامد» ثبت شده است

در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت
بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت

از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد
در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت

  • عبدالحسین مهدوی

امشب بیا یک سر به خوابم ماه تابان  
حالی بپرس از مادرت پیرت پسر جان !
دیگر سراغ از ما نمی گیری ، کجایی ؟
شاید که یادت رفته قول زیر قرآن 

  • عبدالحسین مهدوی

می رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت

روی تـخـتـی با رقیبـان می نشینی در بهشت

تـا خـدا بـهـتـر بسوزانـد مـرا خواهـد گذاشت

یک نمایـشگـر در آتـش ، دوربـیـنـی در بهشت

  • عبدالحسین مهدوی

در دلش قاصدکی بود خبر می‌آورد

دخترت داشت سر از کار تو در می‌آورد

همه عمرش به خزان بود ولی با این حال

اسمش این بود: نهالی که ثمر می‌آورد

  • عبدالحسین مهدوی

از سحر عطر دل انگیز تو پیچیده به شهر
باز دیشب چه کسی خواب تو را دیده به شهر؟
گفت اخبار که "اهواز هوا طوفانیست"
بار دیگر نکند بال تو ساییده به شهر؟

  • عبدالحسین مهدوی

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود

من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!

من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

  • عبدالحسین مهدوی

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند 

معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین 

قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند

  • عبدالحسین مهدوی

خبـر خیر ِتو از نقل رفیقان سخت است

حفظ ِحالات من و طعنه ی آنان سخت است
لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را

در دل ابر نگهداری باران سخت است

  • عبدالحسین مهدوی

شب اندوه کنار تو به سر می آید

آفتابی و به امر تو سحر می آید 

(نام زهرا به تو بانو چقدر می آید(
آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده ست
خار هم پیش شما گل به نظر می آید

  • عبدالحسین مهدوی

بی تـو نـشـسـتم در خـیـابـان زیـر بـاران
گـویی کـه مـجـنـون در بیـابـان زیـر بـاران

افـتــاده نــان خشـکی از منـقـار زاغــی
گنجشک خیسی می خورد نان زیر باران

  • عبدالحسین مهدوی