رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

گفته بودند به ما :

می کشد در همه کس

غم نان

ایمان را

***

در شبی سرد چو مرگ

که هوا می لرزید

و تن خسته ی شهر

بستر برف زمستانی بود

راهی خانه شدم.

من گرسنه-

پدرم را دیدم

که در آن ظلمت سرد

با یخ حوض قدیمی حیاط جنگ سختی می کرد

تا ز خون دشمن

بعد از آن جنگ،وضویی سازد

پدرم بی که کلامی گوید-

گفت با من:پسرم!

چاره ی مشکل ما

ایمان است.

  • ۱۹۶ نمایش
  • عبدالحسین مهدوی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی