رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۲۸ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من :: فاضل نظری :: ضدّ» ثبت شده است

فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی کند شب من کی سحر شود

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود

  • عبدالحسین مهدوی

گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است 
این آتش از هر سر که برخیزد تماشایی است

دریا اگر سر میزند بر سنگ حق دارد
تنها دوای درد عاشق نا شکیبایی است

  • عبدالحسین مهدوی

چقدر چون همگان، مثل دیگران باشم
به جای عشق، به دنبال آب و نان باشم

اگر پرنده مرا آفریده‌اند چرا
قفس بسازم و دربند آشیان باشم

  • عبدالحسین مهدوی

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است

در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است

قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه

دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است

  • عبدالحسین مهدوی

برکه ای گفت به خود، ماه به من خیره شده ست...
ماه خندید که من چشم به خود دوخته ام 

  • عبدالحسین مهدوی

گفتــی بـــگو راز خـــزان هـــا را بــــه آن هــــا

پـــایــــان تلــــخ داستــــان هـــا را به آن هــــا

گــــل ها نمی دانــــند امـــــا می رســــانــــم

پیغـــــــام رنـــــج بـــــاغبان هــــا را بـه آن هــا

  • عبدالحسین مهدوی

در این دریا،چه می جویند ماهی های سرگردان

مرا آزاد می خواهی ؟به تنگ خویش برگردان

 

مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی

اگر این است آزادی مرا بی بال و پر گردان

  • عبدالحسین مهدوی

غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش امدی

با من به جمع مردم تنها خوش امدی

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت برای تماشا خوش امدی

  • عبدالحسین مهدوی