رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۲۸ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من :: فاضل نظری :: ضدّ» ثبت شده است

روزی ز چشم مردم و روزی به پای تو
عمر مرا ببین که به افتادگی گذشت
شرمنده ی تو ایم و سرافراز از این که عمر 
گر دین نداشتیم به آزادگی گذشت

  • عبدالحسین مهدوی

و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند

پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند

 

مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد

که روی آینه جای نفس نمی ماند

  • عبدالحسین مهدوی

من از خوش باوری در پیله ی خود فکر می کردم

خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد

به روی ما به شرط بندگی در می گشاید عشق

عجب داروغه ای! باج سر دروازه می گیرد

.

.

.

ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم

نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه می گیرد

  • عبدالحسین مهدوی

شور دیدارت اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد

گیسوان تو شبیه است به شب، اما نه
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد

  • عبدالحسین مهدوی

در مقامات تحیر جای استدلال نیست

عقل می خواهد که من هرگز نفهمم چیستم

  • عبدالحسین مهدوی

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست

مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست

 

تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من

خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست

  • عبدالحسین مهدوی

با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

.

.

یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

  • عبدالحسین مهدوی

فواره وار، سربه هوایی و  سربه زیر
چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر

ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار
من در حصار تُنگ و تو در مشت من اسیر

  • عبدالحسین مهدوی

تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است

هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند
کوزه ی تنهایی روحم سفالی تر شده است

  • عبدالحسین مهدوی

باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست

درد خودبینی است می دانم تو را تقصیر نیست

 

کوزه ی دربسته در آغوش دریا هم تهی است

در گل خشک تو دیگر فرصت تغییر نیست

  • عبدالحسین مهدوی