می رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت
روی تـخـتـی با رقیبـان می نشینی در بهشت
تـا خـدا بـهـتـر بسوزانـد مـرا خواهـد گذاشت
یک نمایـشگـر در آتـش ، دوربـیـنـی در بهشت
- ۰ نظر
- ۱۸۲ نمایش
می رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت
روی تـخـتـی با رقیبـان می نشینی در بهشت
تـا خـدا بـهـتـر بسوزانـد مـرا خواهـد گذاشت
یک نمایـشگـر در آتـش ، دوربـیـنـی در بهشت
در دلش قاصدکی بود خبر میآورد
دخترت داشت سر از کار تو در میآورد
همه عمرش به خزان بود ولی با این حال
اسمش این بود: نهالی که ثمر میآورد
از سحر عطر دل انگیز تو پیچیده
به شهر
باز دیشب چه کسی خواب تو را دیده به شهر؟
گفت اخبار که "اهواز هوا طوفانیست"
بار دیگر نکند بال تو ساییده به شهر؟
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
خبـر خیر ِتو از نقل رفیقان سخت است
حفظ ِحالات من و طعنه ی آنان
سخت است
لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر نگهداری باران سخت است
شب اندوه کنار تو به سر می آید
آفتابی و به امر تو سحر می آید
(نام زهرا به تو بانو چقدر
می آید(
آبرو
یافته هر کس به تو نزدیک شده ست
خار هم پیش شما گل به نظر می آید
بی تـو نـشـسـتم
در خـیـابـان زیـر بـاران
گـویی کـه
مـجـنـون در بیـابـان زیـر بـاران
افـتــاده نــان
خشـکی از منـقـار زاغــی
گنجشک
خیسی می خورد نان زیر باران
من به بعضی چهره ها چون زود عادت می کنم
پـیـششـان سـر بـر نمی آرم ، رعایت می
کنم
همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر
درخـت
مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می
کنم
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پبش کسی غیر خداوند نبود
آتشی بودی و هروقت تو را
می دیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود