رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۲۲ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من :: فاضل نظری :: گریه های امپراتور» ثبت شده است

منم! خلیفه ی تنهای رانده از فردوس

خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشت

  • عبدالحسین مهدوی

به تمنای تو دریا شده ام! گر چه یکی است

سهم یک کاسه آب و دل دریا از ماه

  • عبدالحسین مهدوی

شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست

آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده ست

زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای

از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست

  • عبدالحسین مهدوی

پر می کشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت میله قفسی عاشقت شده ست 

آیینه ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست        

  • عبدالحسین مهدوی

زمن مخواه کنون با یقین کنم توبه
من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم!؟


قفس گشودی ام و ” اختیار ” بخشیدی
همین که از قفست پرزدم زمین خوردم!

  • عبدالحسین مهدوی

در قنوتم ز خدا«عقل» طلب می‌کردم
«عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت

  • عبدالحسین مهدوی

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

  • عبدالحسین مهدوی

به نسیمی همة راه به هم می‌ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد

سنگ در برکه می‌اندازم و می‌‌پندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد

  • عبدالحسین مهدوی

به دریا می زنم ! شاید به سوی ساحلی دیگر

مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر 

من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم

که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر 

  • عبدالحسین مهدوی

بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی

  • عبدالحسین مهدوی