رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۲۲۷ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من» ثبت شده است

سر سجاده ام بودم که گیسوی تو درهم ریخت

نظرهای حلال و آرزوهای حرامم را

  • عبدالحسین مهدوی

با شکستم دشمنان را شادمان کردم،ولی

کاش،نفعی هم برای دوستانم داشتم

  • عبدالحسین مهدوی

ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است

بامت بلند باد که دلتنگیت مرا
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است

  • عبدالحسین مهدوی

با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

  • عبدالحسین مهدوی

ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد

برخیز فدای سرت،انگار نه انگار

  • عبدالحسین مهدوی

گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است

  • عبدالحسین مهدوی

راز این داغ نه در سجده ی طولانی ماست
بوسه ی اوست که چون مُهر به پیشانی ماست

شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار
باز هم پنجره ای در دل سیمانی ماست

  • عبدالحسین مهدوی

هرچه همرنگ جماعت بشویم

بازهم وصله ی ناهمگونیم

  • عبدالحسین مهدوی

اگر چون رود می‌خواهد که با دریا بیامیزد

بگو چون چشمه بر زانو گذارد دست و برخیزد

به حرف دوستان از دست من دامن مکش هرچند

به ساحل گفته‌اند از صحبت دریا بپرهیزد

  • عبدالحسین مهدوی

دین راهگشا بود و تو گمگشته ی دینی
تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی
آهو نگران است، بزن تیر خطا را
صیاد دل از کف شده! تا کی به کمینی؟

  • عبدالحسین مهدوی