توت کالی هستم
بر درختی فرتوت
باد را با تن من کاری نیست
حسرت روز رسیدن دارم.
در وجودم از دیر
عافیت کرده رسوب
از حضیض این اوج
تا بلندای سقوط
هوس رخت کشیدن دارم
****
بر درختان دگر
توت های شیرین
چه غرورآمیزند
باد تا می گذرد از برشان
عاشقانه، به زمین می ریزند
مرگشان حاصل سنگینی و شیرین شدن است
****
بر درختی فرتوت
توت کالی هستم
(از گزند همه آفاق مصون!)
پشه ها دور و برم می لولند،
بودنم رنگ تجاهل دارد.
خوب می دانم،لیک
با همه تلخی خود
عاقبت طعمه ی شیرین کلاغان هستم.