رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۲۲۷ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من» ثبت شده است

من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ،یک بانو

پی تحریم تنباکوشکسته تنگ قلیانم

  • عبدالحسین مهدوی


تمام پنجره را غرق حسن یوسف کن

دل اهالی این کوچه را تصرف کن

قدم بزن وسط شهر با صدای بلند

به عابران پیاده غزل تعارف کن

  • عبدالحسین مهدوی


من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم

که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو

تو کربلای سکوتی و چارده قرن است

نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو

  • عبدالحسین مهدوی


باران اول

رسیده ام به تو اما گریستم تا تو

تمام فاصله را جاده را اتوبان را

نگاه من همه ی راه تا به تو برسد

کشانده است به دنبال خویش باران را

  • عبدالحسین مهدوی

نشاندی روی زخم کهنه ی من مرهم خوبی

حریمت آشنا کرده مرا با عالم خوبی

جهان،این هیچ سر در گم،فریبم داد با گندم

برای دفعه ی چندم نبودم آدم خوبی

  • عبدالحسین مهدوی

غلامتان به من آموخت در میانه ی خون

که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد

  • عبدالحسین مهدوی

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم

قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم

نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو

نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم

  • عبدالحسین مهدوی

ای جوجه ی زشت،قو شدن آسان نیست

با آینه روبه رو شدن آسان نیست

در گله ی گرگ های باران دیده

چوپان دروغگو شدن آسان نیست


  • عبدالحسین مهدوی

تک و تنهاتر از آنم که به دادم برسند

آن چنانم که شدم دست به دامان خودم

.

.

از بهشتی که تو گفتی خبری نیست که نیست

می روم سر بگذارم به بیابان خودم


  • عبدالحسین مهدوی

تابع کشور دلم بودم

گرچه من را به رسمیت نشناخت

  • عبدالحسین مهدوی