رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

نشاندی روی زخم کهنه ی من مرهم خوبی

حریمت آشنا کرده مرا با عالم خوبی

جهان،این هیچ سر در گم،فریبم داد با گندم

برای دفعه ی چندم نبودم آدم خوبی

گریزان از همه دنیا خودم را یافتم این جا

خودم را با بدی هایم کنارت ای همه خوبی

رها کردی مرا از غم نشاندی جای آن غم، غم

غمِ دیگر که خیلی دوستش دارم غم خوبی

 

شلوغی ضریح توعجب آشفته گیسویی ست

سپیدی ها سیاهی ها چه درهم برهم خوبی

تو می آیی و از نزدیک می بینم تو را آخر

همان وقتی که می میرم،عجب می میرم خوبی


  • ۴۵۸ نمایش
  • عبدالحسین مهدوی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی