رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۲۲۷ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من» ثبت شده است

عالم همه خاک کربلا بایدمان

پیوسته به لب خدا خدا بایدمان

تا پاک شود زمین ز ابنای یزید

همواره حسین (ع)مقتدا بایدمان

  • عبدالحسین مهدوی


باید امروز قلم برداریم

وبه پیشانی شب

بنویسیم:سحر در راه است.

باید از چشمه ی نور

قلم حافظه را پر بکنیم

روی دیوار غروب

یادگاری بنویسیم:طلوعی دیگر

  • عبدالحسین مهدوی

آی نسل فردا!

تو به حال دل من

هیچ دلت می سوزد!؟

  • عبدالحسین مهدوی

گفتی که :در این زمانه باید نان داشت

من می گویم:نان عزیز است...ولی

آیا به سکوت می شود ایمان داشت؟

  • عبدالحسین مهدوی

بسترش :قیر سکوت

مادرش:تاریکی

تاب گهواره ی او دغدغه است

شیشه ی شیرش:ظلمات

دل من می سوزد

طفل بیچاره شهاب!

در شبش میلاد است

در شبش نیز وفات!

  • عبدالحسین مهدوی

پدر آمد از راه

دستهایش خالی

کودکان چشم به دستان پدر...

***

سفره ی خالی را

پدر از پنجره بیرون انداخت

سفره ی قلبش را

بار دیگر گسترد!

***

بچه ها آن شب هم

-مثل دیگر شب ها-

یک شکم سیر محبت خوردند!

  • عبدالحسین مهدوی

فانوس بود و من

در رهگذار باد

من در امان و باد

او را امان نداد

نفرین آخرش

آید مرا به یاد

فانوس خفت و به من گفت:شب به خیر.

  • عبدالحسین مهدوی

گفته بودند به ما :

می کشد در همه کس

غم نان

ایمان را

  • عبدالحسین مهدوی

باز کن دیده ی خود را ای دل!

بنگر

در زمانی که زمین را ز دو سو

بر جگر،

تیر تاتار جهان خوار فرود آمده است

وطنم-قامت بالنده ی عشق-

سر به داری است که از دار فرود آمده است.


  • عبدالحسین مهدوی

مرده پرست نی ام!

که اگر نه اینچنین بود

در گور حافظه ام

مرده ها فراوانند

...

مرده پرست نی ام!

که اگر نه اینچنین بود

خود را می پرستیدم.


  • عبدالحسین مهدوی