گفته بودند به ما :
می کشد در همه کس
غم نان
ایمان را
***
در شبی سرد چو مرگ
که هوا می لرزید
و تن خسته ی شهر
بستر برف زمستانی بود
راهی خانه شدم.
من –گرسنه-
پدرم را دیدم
که در آن ظلمت سرد
با یخ حوض قدیمی حیاط جنگ سختی می کرد
تا ز خون دشمن
بعد از آن جنگ،وضویی سازد
پدرم –بی که کلامی گوید-
گفت با من:پسرم!
چاره ی مشکل ما
ایمان است.
- ۲۱۲ نمایش