رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

پدر آمد از راه

دستهایش خالی

کودکان چشم به دستان پدر...

***

سفره ی خالی را

پدر از پنجره بیرون انداخت

سفره ی قلبش را

بار دیگر گسترد!

***

بچه ها آن شب هم

-مثل دیگر شب ها-

یک شکم سیر محبت خوردند!

  • ۲۶۳ نمایش
  • عبدالحسین مهدوی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی