ما پلنگیم مگو لکه به پیراهن ماست
مشکل از آینه توست خطا از ما نیست
خلق در چشم تو دلسنگ ولی ما دلتنگ
لا الهی هم اگر آمده بی الا نیست
موج شوریده دل آشفتهء ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست
- ۰ نظر
- ۱۹۰ نمایش
ما پلنگیم مگو لکه به پیراهن ماست
مشکل از آینه توست خطا از ما نیست
خلق در چشم تو دلسنگ ولی ما دلتنگ
لا الهی هم اگر آمده بی الا نیست
موج شوریده دل آشفتهء ماه است ولی
ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم
این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته
موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته
بعد از این در جام من تصویر ابر تیره ایست
بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته
در
جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت
بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت
از
هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد
در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت
امشب بیا یک سر
به خوابم ماه تابان
حالی بپرس از مادرت پیرت پسر جان !
دیگر سراغ از ما نمی گیری ، کجایی ؟
شاید که یادت رفته قول زیر قرآن
می رسد یک روز فصل بوسه چینی در بهشت
روی تـخـتـی با رقیبـان می نشینی در بهشت
تـا خـدا بـهـتـر بسوزانـد مـرا خواهـد گذاشت
یک نمایـشگـر در آتـش ، دوربـیـنـی در بهشت
در دلش قاصدکی بود خبر میآورد
دخترت داشت سر از کار تو در میآورد
همه عمرش به خزان بود ولی با این حال
اسمش این بود: نهالی که ثمر میآورد
از سحر عطر دل انگیز تو پیچیده
به شهر
باز دیشب چه کسی خواب تو را دیده به شهر؟
گفت اخبار که "اهواز هوا طوفانیست"
بار دیگر نکند بال تو ساییده به شهر؟
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم