رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۲۲۷ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من» ثبت شده است

زمن مخواه کنون با یقین کنم توبه
من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم!؟


قفس گشودی ام و ” اختیار ” بخشیدی
همین که از قفست پرزدم زمین خوردم!

  • عبدالحسین مهدوی

در قنوتم ز خدا«عقل» طلب می‌کردم
«عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت

  • عبدالحسین مهدوی

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

  • عبدالحسین مهدوی

به نسیمی همة راه به هم می‌ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد

سنگ در برکه می‌اندازم و می‌‌پندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد

  • عبدالحسین مهدوی

به دریا می زنم ! شاید به سوی ساحلی دیگر

مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر 

من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم

که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر 

  • عبدالحسین مهدوی

بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی

  • عبدالحسین مهدوی

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

  • عبدالحسین مهدوی

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

  • عبدالحسین مهدوی

بعد عمری با تو بودن حاصلم زنگار شد

دیر فهمیدم ندارند آب و آهن دوستی

  • عبدالحسین مهدوی

اگر جای مروت نیست  با دنیا  مدارا  کن

به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن

دل از اعماق دریای  صدف های  تهی  بردار

همین جا در کویر  خویش  مروارید پیدا  کن

  • عبدالحسین مهدوی