اگر خطا نکنم،عطر،عطر یار من است...
- ۰ نظر
- ۲۰۸ نمایش
با عقل خود از عشق سخن گفتم و خندید
آری ! خبر از بی خبری خواسته بودم
غیر از ضررم مشورت دوست نبخشید
ای کاش ز دشمن نظری خواسته بودم
مستی نه از پیاله، نه از خُم شروع شد
از جاده ی سه شنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آینه
آن قدر«خیره» شدکه تبسم شروع شد
هنر آن است که عکس تو بیفتند در ماه
ماه در آب که همواره فرو ریختنی است
منم! خلیفه ی تنهای رانده از فردوس
خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشت
به تمنای تو دریا شده ام! گر چه یکی است
سهم یک کاسه آب و دل دریا از ماه
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست
آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده ست
زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست
پر می کشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت
میله قفسی عاشقت شده ست
آیینه ای و آه که هرگز برای تو
فرقی
نمی کند چه کسی عاشقت شده ست