رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۲۲۷ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من» ثبت شده است

چقدر چون همگان، مثل دیگران باشم
به جای عشق، به دنبال آب و نان باشم

اگر پرنده مرا آفریده‌اند چرا
قفس بسازم و دربند آشیان باشم

  • عبدالحسین مهدوی

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است

در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است

قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه

دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است

  • عبدالحسین مهدوی

برکه ای گفت به خود، ماه به من خیره شده ست...
ماه خندید که من چشم به خود دوخته ام 

  • عبدالحسین مهدوی

گفتــی بـــگو راز خـــزان هـــا را بــــه آن هــــا

پـــایــــان تلــــخ داستــــان هـــا را به آن هــــا

گــــل ها نمی دانــــند امـــــا می رســــانــــم

پیغـــــــام رنـــــج بـــــاغبان هــــا را بـه آن هــا

  • عبدالحسین مهدوی

در این دریا،چه می جویند ماهی های سرگردان

مرا آزاد می خواهی ؟به تنگ خویش برگردان

 

مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی

اگر این است آزادی مرا بی بال و پر گردان

  • عبدالحسین مهدوی

غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش امدی

با من به جمع مردم تنها خوش امدی

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت برای تماشا خوش امدی

  • عبدالحسین مهدوی

کبریای توبــه را بشکن پشیمانی بس است

از جواهر خانه ی خالی نگهبانی بس است

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین

آبرو داری کــن ای زاهد! مسلمانی بس است

  • عبدالحسین مهدوی

همچنان وعده ی بخشایش شاهنشاهش

می کشد گم شدگان را به زیارتگاهش

  • عبدالحسین مهدوی

از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟!
دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ می‌خوانند

گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانند

  • عبدالحسین مهدوی

نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را

که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را

ملائک با نگاه یاس بر ما سجده می کردند

ملائک راست میگفتند اما ساختی ما را

  • عبدالحسین مهدوی