زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
بایداین بار به غوغای قیامت برسم
من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش
لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم
- ۰ نظر
- ۲۴۶ نمایش
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
بایداین بار به غوغای قیامت برسم
من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش
لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم
در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجریها و مُرسیها
اگر این ساحران اطوار می ریزند طوْری نیست!
عصا در دست اینک می رسند از کوه موسی ها
هوهو
زنان بیا نفست حق!
پیر
سپید جامه رقصان!
ای
برف...ای شگرف!
آن
کثرت همیشگی شی ورنگ را
یکباره
از بسیط زمین پاک کرده ای
کولاک
کرده ای!
این دنیا را
یک دو نظر هم شده،به چشم خریدار
دیده ای آیا؟
آخرتی می شود برای خودش ها!
پیشانی موّاج ماهی گیر
یا چشم های ساده ی این ماهی بی تاب؟...
آنک سوالی مانده آویزان
در امتداد ریسمان در آب
کتمان نباید کرد،
در این عکسها پیداست
من بعد از آن پاییز هم خندیده
ام گهگاه!
اوضاع...ای...بد نیست، مشغولم
با چند تخته پاره و اره
کنج کویری لخت
خو کرده با تنهایی پیشین
چون «عطارد» گرد تو بیش از همه چرخیده ام
سوختم،شکر خدا عشق ات مدار کوچکی ست
بارها از پیش روی ات رد شدم صیاد پیر
می پسندیدی نمی گفتی شکار کوچکی ست