رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

۲۲۷ مطلب با موضوع «بهترین شعرهای من» ثبت شده است

زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم

بایداین بار به غوغای قیامت برسم

من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش

لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم

  • عبدالحسین مهدوی

در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها

مترس از موج، بسم الله مجریها و مُرسیها

اگر این ساحران اطوار می ریزند طوْری نیست!

عصا در دست اینک می رسند از کوه موسی ها 

  • عبدالحسین مهدوی

هوهو زنان بیا نفست حق!
پیر سپید جامه رقصان!
ای برف...ای شگرف!
آن کثرت همیشگی شی ورنگ را
یکباره از بسیط زمین پاک کرده ای
کولاک کرده ای!

  • عبدالحسین مهدوی

این دنیا را

    یک دو نظر هم شده،به چشم خریدار

                   دیده ای آیا؟

          آخرتی می شود برای خودش ها!

  • عبدالحسین مهدوی

اهل گلایه نیستم...باشد،برو،باشد

باشد...حلالت باد

بردی ببر دنیا و دینم را

  • عبدالحسین مهدوی

پیشانی موّاج ماهی گیر

          یا چشم های ساده ی این ماهی بی تاب؟...

آنک سوالی مانده آویزان

         در امتداد ریسمان در آب

  • عبدالحسین مهدوی

کتمان نباید کرد،
        در این عکسها پیداست
                 من بعد از آن پاییز هم خندیده ام گهگاه!

  • عبدالحسین مهدوی

اوضاع...ای...بد نیست، مشغولم                   

  با چند تخته پاره و اره

                       کنج کویری لخت

                      خو کرده با تنهایی پیشین

  • عبدالحسین مهدوی

از مسیر دیگری باید بیایم،خسته ام

از خیابان «وصال» و راه بندان بودنش

  • عبدالحسین مهدوی

چون «عطارد» گرد تو بیش از همه چرخیده ام

سوختم،شکر خدا عشق ات مدار کوچکی ست

بارها از پیش روی ات رد شدم صیاد پیر

می پسندیدی نمی گفتی شکار کوچکی ست

  • عبدالحسین مهدوی