فرجام ما «سیر من الحق الی الخلق» است
برگشتن فواره ها را ننگ نشمارید
- ۰ نظر
- ۱۷۹ نمایش
فرجام ما «سیر من الحق الی الخلق» است
برگشتن فواره ها را ننگ نشمارید
بهاری میرسد از راه و میگویند میروید
گل داوودی از هر سنگ، حسن یوسف از هر چاه
.
به استقبال میآییمت آری دشت پشت دشت
چه باک از راه ناهموار و از یاران ناهمراه
هر که دیده است مرا گفته غمی با من هست
غمی
آواره که در هر قدمی با من هست
در دلم
هر طرفی مجلس ذکری بر پاست
حاجت و
روضه به قدر حرمی با من هست
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟
دریا!مزن به سینه ی ما دست رد که ما
گر قطره ایم از آب وضویی چکیده ایم
بوسیدهام لبِ تو چه منعِ رطب کنم؟
ای صبحِ من بدونِ تو از شب سیاهتر
این صبح را چهگونه بدونِ تو شب کنم؟
جانم به لب رسید بیا تا فراق را
یا مثل خــــاک با نم پیمانهای بســاز
یا
مثل تـاک، در خود میخانهای بســاز!
ای
دل اگر تو را ز حقیقت نصیب نیست
بی
رگ مبـاش لااقل افسانهای بســاز!
آری همین امروز و فردا باز میگردیم
ما اهل آن جاییم از این جا باز میگردیم
با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف
با پای خود یک روز اما باز میگردیم
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
بایداین بار به غوغای قیامت برسم
من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش
لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم