ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود!
ای کاش این روایت پرغم سند نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود
- ۲ نظر
- ۲۵۴ نمایش
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود!
ای کاش این روایت پرغم سند نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود
بی دید و باز دید تو تبریک عید چیست؟
چندین دروغ مصلحت آمیز در بهار
بیداد کن که نیستم از اهل سبزه وار
هم تن دهم به ذلت و هم سر نهم به دار
چشمش اگرچه مثل غزلهای ناب بود
چون شعر اعتراض لبش پر عتاب بود
.
کابوس من ندیدن او بود و دیدنش
آنقدر خوب بود که انگار خواب بود
ای دلِ باخته! این بار کجا می بری ام؟
راه نشناخته این بار کجا می بری ام؟
منم آن فاخته گم شده کوکو خوان
منم آن فاخته...این بار کجا می بری ام؟
ناز -با لحن زیر و بم- داری
باز گفتی که دوستم داری
از سر سادگی ندانستم
سر جور و سر ستم داری
خیره است چشمِ خانه به چشمانِ مات من
خالی است بیصدا و سکوتت حیات من
دل میکنم به خاطر تو از دیار خویش
ای خاطرت عزیزتر از خاطرات من
از دور چشم دوختهای بر تفاخرش
بر برجهای خیره سرِ پر تکبرش
دشواری تصرف این قلعه را ببین ؛
دشوار مینماید، حتی تصورش !
چندی ست شب هایی که مهتاب است بی خوابم
چندان که این امواج بی
تابند بی تابم
ای آب ها دلگیرم از ماهی و مروارید
آخر چرا «ماه»ی نمی افتد
به قلابم؟