از دور چشم دوختهای بر تفاخرش
بر برجهای خیره سرِ پر تکبرش
دشواری تصرف این قلعه را ببین ؛
دشوار مینماید، حتی تصورش !
اما تو آنچنان هم، از هیبتش نترس
اما تو آنچنان هم، سرسخت نشمرش
نزدیکتر بیا که بناگاه بنگری
نقش دلی شکسته بر آجر به آجرش!
او سالهاست چشم براه کسی است تا
از شادی شکست بزرگی کند پرش
از ساحلش جدا شده این «قلعه شنی»
دریا ! بیا و باز به امواج بسپرش
- ۲۳۶ نمایش