آن نی که بر آن خشک، نیستان می خورد
آب از لب جوی لب و دندان می خورد
لب تشنه ز جویبار قرآن می خورد
می خورد فراوان و فراوان می خورد
- ۰ نظر
- ۲۰۴ نمایش
آن نی که بر آن خشک، نیستان می خورد
آب از لب جوی لب و دندان می خورد
لب تشنه ز جویبار قرآن می خورد
می خورد فراوان و فراوان می خورد
شوریده سری که شرح ایمان می کرد
هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می کرد
با نای بریده نیز بر منبر نی
تفسیر خجسته ای ز قرآن می کرد
گر بر ستم قرون برآشفت حسین(ع)
بیداری ما خواست،به خون خفت حسین(ع)
آنجا که زبان محرم اسرار نبود
با لهجه ی خون سرّ مگو گفت حسین(ع)
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب خدا خدا بایدمان
تا پاک شود زمین ز ابنای یزید
همواره حسین (ع)مقتدا بایدمان
باید امروز قلم برداریم
وبه پیشانی شب
بنویسیم:سحر در راه است.
باید از چشمه ی نور
قلم حافظه را پر بکنیم
روی دیوار غروب
یادگاری بنویسیم:طلوعی دیگر
گفتی که :در این زمانه باید نان داشت
من می گویم:نان عزیز است...ولی
آیا به سکوت می شود ایمان داشت؟
بسترش :قیر سکوت
مادرش:تاریکی
تاب گهواره ی او دغدغه است
شیشه ی شیرش:ظلمات
دل من می سوزد
طفل بیچاره شهاب!
در شبش میلاد است
در شبش نیز وفات!
پدر آمد از راه
دستهایش خالی
کودکان چشم به دستان پدر...
***
سفره ی خالی را
پدر از پنجره بیرون انداخت
سفره ی قلبش را
بار دیگر گسترد!
***
بچه ها آن شب هم
-مثل دیگر شب ها-
یک شکم سیر محبت خوردند!
فانوس بود و من
در رهگذار باد
من در امان و باد
او را امان نداد
نفرین آخرش
آید مرا به یاد
فانوس خفت و به من گفت:شب به خیر.