آن کشته که بردند به یغما کفنش
را
تیر از پی تیر آمد و پوشاند
تنش را
خون از مژه میریخت به تشییع
غریبش
آن نیزه که میبرد سر بی بدنش
را
پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن
کرد
با خار عوض کرد گل پیرهنش را
زیبا تر از این چیست که پروانه
بسوزد
شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را
آغوش گشاید به تسلای عزیزان
یا خاک کند یوسف دور از وطنش
را
خورشید فروزان شده در تیرگی
شام
تا باز به دنیا برساند سخنش را
- ۱۶۲ نمایش