به صحرایی دگر خواهم نهاد امشب سر خود را
ز خاطر میبرد این رود وحشی بستر خود را
شبیه کودکی ماتِ خیابانهای تهرانم
که ناغافل رها کردهست دست مادر خود را
پشیمانیست پیشانینوشتم؛ پیش طالعبین
عرق میریزم و پایین میاندازم سر خود را
زمین سنگ صبورت نیست، آه ای ابر سرگردان
مریز این گونه زیر دست و پا خاکستر خود را
زمین سنگیست، من خوابم نخواهد برد، میدانم
ولی بالش نخواهم کرد بالِ پرپر خود را
- ۱۸۹ نمایش