تا کی تحمل غم و تا کی خدا خدا
دیگر ز یاد برده گمانم مرا خدا
در سنگسار، آینه ای را که می برند
شاید شکسته خواسته از ابتدا خدا
اکنون که من به فکر رسیدن به ساحلم
در فکر غرق کردن کشتی است ناخدا
امکان رستگاری من گر نبوده است
بیهوده آزموده مرا بارها خدا
با نیت بهشت اگرم آفریده است
می رانَدَم به سوی جهنم چرا خدا...
ای دل، خلاف هروله ی حاجیان مرو
کافی است هر چه عقل در افتاد با خدا
بگذار بی مجادله از نیل بگذریم
تا از عصا نساخته است اژدها خدا
- ۲۵۸ نمایش