اکنون که میل دوست به با من
نشستن است
تقدیر من چو گرد به دامن نشستن است
شوق فناست یا عطش وصل؟! هر چه هست
چون آب بر حرارت آهن نشستن است
من سر بلند غیرت خویشم در این
مصاف
تیغ رقیب لایق بر تن نشستن است
طوفان اگر فرو بنشیند عجیب نیست
پایان بی دلیل دویدن، نشستن است
در راه عشق،تکیه به تدبیر عقل خویش
با چتر زیر سایه ی بهمن نشستن است
- ۲۷۰ نمایش