عطش
چه بی رحمانه آتش می بارد
باید چراغ را خاموش کرد
تا چهره ی مردانگی
روشن شود
- ۰ نظر
- ۲۵۵ نمایش
عطش
چه بی رحمانه آتش می بارد
باید چراغ را خاموش کرد
تا چهره ی مردانگی
روشن شود
تبرّی می جوییم
از سنگ جاهلی
که نرخ مروارید محمدی را شکست
و از پولادی
که در کوفه
برج آفتاب را به دو شق کرد
و در عاشورا
بوسه گاه نبی را
درنوردید...
هنر و هنرمند
· هنر به نردبان شبیه تر است تا آسانسور ،وسیله بالا رفتن است ، بالا برنده نیست
· عظمت روحی یک هنرمند در لحظة برخورد با هنرمندی که از او بالاتر است ظاهر میشود.
· از کرامات یک هنرمند متوسط یکی این است که هرگز در آثارش کشف تازه نمی بینی.
· تردید در لحظه خلق هنر،مثل چرت زدن هنگام رانندگی است.
· هنر یعنی شیرجه رفتن در یک قطره شبنم و احیانا! غرق شدن در آن!
گفتم: این سخنوران که بی صدا غنوده اند
وه چه خوب و خواندنی سروده اند
قطعه ای بلیغ و ناب
جاودان سروده ای به رنگ عشق و آفتاب
قطعه ای که هیچ شاعری نگفت
بهترین ترانه ای که گوش آسمان شنفت
جان من نثارشان
القتل لنا عادة و کرامتنا الشهاده
امام سجاد«ع»
آن زخم که زیب فرق حیدر شده است
در عرصه ی کربلا مکرر شده است
بی زیور زخم قامت شیعه مباد
این کوه به زخم تیشه خوگر شده است
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعره ی «لا» نوشید
تنها ز گلوی اصغر شش ماهه
خون بود، که در جواب بابا جوشید
هر دم که ز کارزار برمی گردی
شوریده و بی قرار بر می گردی
این بار کدام لاله ات پرپر شد
که این گونه شکسته وار برمی گردی؟
بشتاب برادر دلیرم،بشتاب
عباس تویی!تازه فراتی دریاب
چون بود شهید عشق در کرب و بلا
لب تشنه ی لبیک،نه لب تشنه ی آب