گفتم: این سخنوران که بی صدا غنوده اند
وه چه خوب و خواندنی سروده اند
قطعه ای بلیغ و ناب
جاودان سروده ای به رنگ عشق و آفتاب
قطعه ای که هیچ شاعری نگفت
بهترین ترانه ای که گوش آسمان شنفت
جان من نثارشان
- ۰ نظر
- ۳۳۷ نمایش
گفتم: این سخنوران که بی صدا غنوده اند
وه چه خوب و خواندنی سروده اند
قطعه ای بلیغ و ناب
جاودان سروده ای به رنگ عشق و آفتاب
قطعه ای که هیچ شاعری نگفت
بهترین ترانه ای که گوش آسمان شنفت
جان من نثارشان
القتل لنا عادة و کرامتنا الشهاده
امام سجاد«ع»
آن زخم که زیب فرق حیدر شده است
در عرصه ی کربلا مکرر شده است
بی زیور زخم قامت شیعه مباد
این کوه به زخم تیشه خوگر شده است
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعره ی «لا» نوشید
تنها ز گلوی اصغر شش ماهه
خون بود، که در جواب بابا جوشید
هر دم که ز کارزار برمی گردی
شوریده و بی قرار بر می گردی
این بار کدام لاله ات پرپر شد
که این گونه شکسته وار برمی گردی؟
بشتاب برادر دلیرم،بشتاب
عباس تویی!تازه فراتی دریاب
چون بود شهید عشق در کرب و بلا
لب تشنه ی لبیک،نه لب تشنه ی آب
آن نی که بر آن خشک، نیستان می خورد
آب از لب جوی لب و دندان می خورد
لب تشنه ز جویبار قرآن می خورد
می خورد فراوان و فراوان می خورد
شوریده سری که شرح ایمان می کرد
هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می کرد
با نای بریده نیز بر منبر نی
تفسیر خجسته ای ز قرآن می کرد
گر بر ستم قرون برآشفت حسین(ع)
بیداری ما خواست،به خون خفت حسین(ع)
آنجا که زبان محرم اسرار نبود
با لهجه ی خون سرّ مگو گفت حسین(ع)
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب خدا خدا بایدمان
تا پاک شود زمین ز ابنای یزید
همواره حسین (ع)مقتدا بایدمان
باید امروز قلم برداریم
وبه پیشانی شب
بنویسیم:سحر در راه است.
باید از چشمه ی نور
قلم حافظه را پر بکنیم
روی دیوار غروب
یادگاری بنویسیم:طلوعی دیگر