رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

... و ما را نیز شراب نابی آرزوست

رحیق

فقط باید خالص بود.
همین و بس.

از دور چشم دوخته‌ای بر تفاخرش

بر برج‌های خیره سرِ پر تکبرش

دشواری تصرف این قلعه را ببین ؛

دشوار می‌نماید، حتی تصورش !

اما تو آنچنان هم، از هیبتش نترس

اما تو آنچنان هم، سرسخت نشمرش

نزدیک‌تر بیا که بناگاه بنگری

نقش دلی شکسته بر آجر به آجرش!

او سال‌هاست چشم براه کسی است تا

از شادی شکست بزرگی کند پرش

از ساحلش جدا شده این «قلعه شنی»

دریا ! بیا و باز به امواج بسپرش

  • ۲۱۱ نمایش
  • عبدالحسین مهدوی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی